اطلاع از بروز شدن
پنج شنبه 87 تیر 6
در پایان سه کامنت از دوست ارزشمند که تقریبا با یک محتوی از سر دردمندی و دلسوزی نوشته شده است، را یکجا درج و دو سه خط من من اضافه می کنم:
سلاله ی عزیز چنین نوشته است:
اولا سلام بر سید اهالی وبلاگستان
ثانیا زیارت قبول عادت کردیم به سوغاتی نگرفتن !!!!!
ثالثا واقعا از شما ممنون که خلاصه جلسات را در اینجا بیان می فرمایید . ان شاء الله که اینکار مداوم باشه و از حسرت ما در خصوص عدم توفیق حضور در جلسه کم کنه
و اما در خصوص این مطلب : چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ، چند نکته خدمتتان عرض می کنم : بنده مدت ها و هنوز هم گاه گاه از این دست کتاب ها مطالعه می کنم و نکات مفیدی هم استفاده کرده ام . راست می گویید که فرهنگ غنی ما پر است از این مفاهیم عالی.. بنده وقتی با نهج البلاغه تا حدی انس پیدا کردم سطح نازل اینگونه کتب برایم مشخص شد اما نکته دقیق این مطلب این است که که آیا عقلا و زعمای قوم ( شما بخوانید روحانیون محترم ) ما در استخراج این معارف و پردازش آنها و استفاده از تکنیک های هنری و بیانی و نوشتاری برای فراگیر کردن این معارف سهل انگاری نکرده اند؟ فکر می کنید جامعه این خلاء فکری و نیازهای اجتماعی را چگونه پر خواهد کرد؟ به راستی چند کتاب می توانید نام ببرید که به سبکی جذاب این مطالب را بیان کرده باشد؟ بشمارید ... چه شمارگانی دارند؟
و نکته ی دیگر آیا متولیان اشاعه ی فرهنگ اهل بیت و معارف اسلام ، بعضا شخصیتی نظیر « هم» که در مقابل تغییرات می ایستد و به انکار آن ها می پردازد، ندارند؟ عموما با کدام شخصیت کتاب سنخیت بیشتری دارند؟ با کمال احترام و اردات به قشر عزیز روحانی و سایر متولیان فرهنگی آیا حوزه و مسئولین فرهنگی با تغییرات جلو می روند ؟ یا با تغییرات مبارزه می کنند و مقاومت؟ به فرمایش مولا آیا ما ابناء وفرزندان زمان خود هستیم ؟!
و این چنین است که مرغ همسایه غاز می شود. ببخشید که اطاله کلام کردم. خدا روحانیونی نظیر شما را زیاد فرماید. آمین.. اگه زحمتی نیست نظر خودتون رو در خصوص این کامنت برایم ارسال نمایید .ممنون
و حمید عزیز:
سلام آقا سید.
سه بخش اول را خواندم و استفاده کردم. هر چند کتاب مذکور را نخوانده ام، با کتاب های مشابه آن برخورد داشته ام. اما اجازه دهید کمی با شما مخالفت کنم.
از بخش دوم آغاز کنم: هر چند زمانی این چنین می اندیشیدم که شما فرموده اید ( و البته هنوز تغییری در نظر شخص خودم ایجاد نشده ) با این حال ضرورت حضور و وجود این گونه کتاب ها برایم ملموس تر و پر رنگ تر شده است.
این دست کتاب ها همان گونه که شما هم فرموده اید شاید شکل و ساختار قوی و داستان پردازی موفق نداشته باشند، اما باید پذیرفت که برای انسان عصر حاضر (و لو در ظاهر) مطلب جدیدی ارائه می کنند.
شفاف تر بگویم امثال آقای اسپنسر جانسون به خوبی انسان امروز را شناخته، با مشکلات او آشنایی پیدا کرده و چه بسا خود با آنها مواجه بوده و برای آنها راه کار و مصداق های عینی (به زعم خود) پیدا کرده است و در کنار آن با زبان و گفتار انسان امروزی که غرق در دنیای اطلاعات و داده ها است آشنایی دارد و می تواند آموخته هایش را ( با هر نیتی و لو تلقین و آموزش غیر مستقیم برخی عقاید) به انسان کنونی بیاموزاند (یا بخوانیم: بخوراند).
اما در مقابل: همان پرسش خود شما: با اینکه قرآن، احادیث و روایات به تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان توجه داشته ولی وقتی صحبت از معصومین و بزرگان می شود چرا اشتیاقی نشان نمی دهیم؟ نمی دانم. شاید بی انصافی باشد که آن را به بیگانه باوری و خودگریزی یا خودناشناسی نسبت دهیم. شاید دلیلش آن باشد که: آنچه در معارف و معادن دینی ما هست مجموعه ای است از راهبردها (یا استراتژی ها) که هدفش رساندن انسان به اوج و کمال و سعادت است؛ ولی برای این طرح های کلی، مصداق ها و راه کارها و شیوه های عینی و ملموس ارائه نشده است. شاید اینجا وظیفه عالمان دینی باشد که انسان امروز را بشناسند، او را در جامعه ببینند، با مشکلاتش آشنا شوند، مقتضیات دنیای کنونی را درک کنند و به ارائه راه کارها و مصداق های این استراتژی ها بپردازند. و خوب اگر این کار را نکنند من (نوعی) که نمی توانم از جمله ب « از ما نیست کسی که هر روز خودش را حسابرسی نکند» به اصل لزوم تغییر پذیری برسم و شیوه ی زندگی مبتنی بر اصول درست را پایه گذاری کنم باید چه کنم؟ باید قورباغه ها را قورت دهم یا به کیمیاگران چنگ بزنم و یا به دنبال جابجایی پنیر باشم یا ...
از قضا شاید نوشتار اخیرتان در کنار نوشته ی « خرافه های دیجیتالی» قابل تامل باشد. چگونه می توان انتظار داشت من نوجوان یا جوانی که از دین، گرفتار خرافه ها و گاهی هم سنت های به رنگ دین در آمده شده ام، برای رهایی از آنها به این ریسمان های خوش آب و رنگ چنگ نزنم؟ بی انصافی است که گناه ها همه اش بر گردن من باشد.
و البته شاید استاد درس روانشناسی در دانشگاه که از قضا و خوشبختانه متدین نیز هست، ظاهرا این نکته را می داند که در کلاس سعی می کند از زاویه ی همان دیدگاه های روانشناسی غربی به همه موضوعات نگاه کند و سنگ محک او فقط دانش انسان شناسی علمی موجود (که غربی اش می خوانیم) باشد و در برابر اعتراض امثال ما نیشخندی نثارمان کند... نمی دانم.... و خدا داناتر است.
کاش زمان بندی ام به گونه ای بود که از آن جلسات استفاده می بردم.
زیاده جسارت است.
و بالاخره نظر سمیه ی گرامی که همیشه در مباحث فکری این وبلاگ، همراه خوبی بوده است:
با عرض سلام و خسته نباشید برای نوشتن این همه....
در ادامه ی صحبت های سید که با نهایت دقت و حوصله به نکات بسیار جالبی اشاره کردند، تایید می کنم که در آموزه های دینی ما تمام این مطالب، بسیار زیباتر بیان شده است. دین اسلام همان دین کامل و انسان ساز است که به تمامی ابعاد انسانی پرداخته و راه کمال و تعالی بشر را به بهترین نحو ممکن روشن ساخته، و البته بزرگان و عارفان ما نیز در گفته هایشان به طرق مختلف این ظرایف و پندهای مفید را بیان کرده اند.
اما در خصوص این کتاب باید اعتراف کنم در هنگام مطالعه، نگاه موشکافانه ای به داستان نداشتم و قصد سوء نویسنده را به آن صورت که سید بیان کرد نیافتم (منظور غریزه گرایی در مقابل خرد ورزی).
به عقیده ی حقیر صرف نظر از قصد سوء نویسنده، با اینکه داستان مطلب جدید و تازه ای را بیان نمی کند اما سادگی و روانی کلام و استفاده از شخصیت های کاملا معمولی، مطلب را برای خواننده قابل هضم وملموس می کند تا جایی که خواننده به راحتی می تواند خود را در کنار قهرمان های داستان در هزار توی زندگی حس کند و به دنبال پنیر خود در مسیر جلو برود. می بینیم که برای رسیدن به پنیر زندگی نیاز به استعدادهای فوق العاده و شرایط آرمانی نیست بلکه یافتن پنیر مستلزم تلاش و به کار گرفتن توانایی هاست. یکی با به کار گرفتن میزانی از هوش و دیگری با استفاده از آزمایش و خطا به گونه ای دیگر به پنیرش دست می یابد. مطلب الگوریتم پیچیده ای برای رسیدن به بهترین وضعیت (رسیدن به موفقیت) ارائه نمی دهد. کافی است پنیر زندگیمان را تشخیص دهیم و تعیین کنیم چگونه می توان با شرایط وامکانات موجود در کوتاه ترین زمان به آن رسید.
شاید رمز پر مخاطب بودنش همین باشد "آموزش یکی از مهارت های مهم زندگی در قالب یک داستان ساده".
در پایان نیز یادآور می شوم که نسل جوان امروز (من جمله خودم) به دلیل مهجور بودن از مفاهیم عمیق دین و فرهنگمان و با داشتن نگاه سطحی به امور و حوادث اطراف، چگونه می تواند چنین استنباط های دقیق و عمیقی از این تیپ مطالب داشته باشد؟ آیا این نگاه موشکافانه و بیرون آوردن مقاصد سوء نویسندگان از دل نوشته ها کار افراد متخصص و آگاه به این اهداف نیست؟ (نه هر خواننده معمولی).
آیا شما گمان نمی کنید اگر مترجم ایرانی در انتها (که می تواند سخنی با خواننده داشته باشد) به نقد نوشته بپردازد و این نکات را برای خوانندگان پر رنگ ترکند نمی تواند روشی مفید برای مبارزه با اهداف شوم غربی ها باشد؟
با سپاس فراوان به محضر این دوستان عزیز... اتفاقا همگی به نکته ی خوبی اشاره کرده اید. من هم هرگز نخواسته ام بار اصلی گناه را به گردن جوانان یا مخاطبان این کتاب ها بیندازم. هر چند معتقدم آنان هم بی تقصیر نیستند اما به نظر من مسئولیت و وظیفه ی متولیان فرهنگی اعم از سازمان های رسمی و روحانیون نیز در این زمینه زیاد است. آن چه مهم است اراده ی جمعی است که باید این وضع را سر و سامان بدهد. نه روحانی تنها کاره ای است و نه مخاطب تنها.. به خاطر همین است که مدت هاست مقام معظم رهبری دم از مهندسی فرهنگی می زنند و متاسفانه جز تعدادی سمینار و مقاله و کنفرانس هایی که معلوم نیست چه کسانی را دارای سودهای سرشار می کند، خبری از نتیجه ی کار نیست..
دوستان نازنین من! اینجا دقیقا یک دور باطل مشاهده می شود که باید به نوعی از این دور رهایی یافت. شکی نیست که ادبیات و متون دینی و بومی ما پر است از حکمت ها و آموزه های فردی و اجتماعی انسان ساز. اما جوان می گوید این ها به شیوه های قدیمی نوشته شده اند و باید متولیان فرهنگی، فکری به حال به روزآوری آنها بکنند و از آن سو متولیان فرهنگی می گویند جوان امروزی به نوشته های خودمان کمتر دل می دهد و چشم به سوی تولیدات فرهنگی و نوشته های مدرنی دارد که از آنور آب می آید.
خلاصه آنکه بسیاری از جوانان ما پای سخن روحانی نمی نشینند که آموزه های دینی را فرا بگیرند و از آن طرف ما نیز نتوانسته ایم خوراک های فکری و فرهنگی مان را به مقتضای حال و بر اساس نیاز روانی و زبانی نسل نو برای آنان تهیه کنیم. پس می بینیم که جوان تقصیر را بر گردن روحانی یا دستگاه های فرهنگی می اندازد و آنها هم متقابلا کم اقبالی جوانان را دلیل کار می دانند.
القصه ... هرچند درد بسیار است و راه درمان پیچیده.. اما نباید منتظر بود که دستی از غیب برون آید و کاری بکند..